دل دیدنی های شهر سرب و سراب(316)
من زخم های هستی را بر شیارهای دستی دیدم که در درازای زمان و یهنای زمین هماره گل داده و گلوله خورده ؛ زيرا به جاي بهره گيري از قدرت عقل و عقلانيت،هميشه از قوت دست و فعاليت سود جسته است.
من پرنده ای دل افسرده را پناهنده دیدم بر دست های ترک خورده؛ اين دو يار نه هماورد كه همدرد بودند.اين، زخم رنج هاي روز را بر دست داشت و آن، زخم شكنج هاي روزگار را.
من جامعه اي را ديدم كه افراد آن تا مي توانستند قفلي را ببندند، نمي گشودند و تا مي توانستند گره روي كار بيندازند، باز نمي كردند.
من سری از سرهای سرکشان و خودکامگان را زیر لگدهای خوارکننده کودکان دیدم .اين صفحه از تاريخ روزگار همچنان در حال تكرار است و فريادشان،فرار ، ولي افسوس كه خودكامگان نه گوشي براي شنيدن دارند و نه چشمي براي ديدن.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.